بالا را نگاه کن آسمان همین جاست..!
چهار شنبه 6 مرداد 1395برچسب:شعر,شعرنو,کوروش,دنیوی,دل نوشته,, :: 11:17 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

آنگه که زمهریر از آبان می گذشت

این تن به میش و گرگ فلق خیز زاده شد

تا بر زمین سرد نهادند پشت اوی

آن دیو ددمنش به میانش نهاده شد

*****

با اسب کودکی به زمینی که شب شکن

صدها هزار خوشه ی زر می فروزدش

می تاخت. هرگزش به تخیل خطور کرد

کان دیو از کمین چو به یک تیر دوزدش

*****

رامش -به قصد رام- چو بر سرش می پرید

آن دیو نابه گه رخ اندام می نمود

با پنجه ی پلید خود آن مرغ نیک را

حتی ز سایه افکنی اش نیز می زدود

*****

چون کار می گذشت به گوشش گلایه گون

با صد هزار مکر و لبی پر ز پند مرگ

می خواند قصه ها که: "منم آنکه سعی کرد

رامش به تور افگندت وآورد به ارگ"

*****

چون چرخ بومرنگ هزاران هزار بار

دستان دیو از بر و رویش گذار داشت

یک دم نشد به فهم شود جانش شعله ور!

اینست آنچه می شد از او انتظار داشت؟؟

*****

نک گوی زرد روی به سرخاب خون خود

آغشته . همجو رود به انجام می رود

وین روز زخم خورده تن لش خویش را 

بانجا که میش برد -به آرام- می برد

 

کوروش دنیوی

خرداد 1395

 



سلام. 

دوستان عزیزم کانال من در تلگرام به آدرس زیر دارنده ی مطالب بنده هست، می تونید ملحق بشید. سپاس گزار خواهم بود. 

با سپاس فراوان ،کوروش دنیوی

Telegram.me/listen_to_nay

Telegram.me/listen_to_nay

Telegram.me/listen_to_nay



وقتی پرده دیدگانم -که تمام مدت قهر کودکانه زمین با خورشید بسته بود- گشوده می شوند.از آن همه حماسه و سفر و سرزمین اساطیر و ایستایی زمان به قعر حجم چارگوش اتاق -که گشودگی دستانم به اوج آن نمی توانند رسید- سقوط می کنم و می نگرم به درفش آشتی خورشید و زمین که از کوتاهی آویز پنجره ها به امید آب کردن یخ قهرآگین چهره این عنصر زمینی به درون اتاقم سر می کشد.
و من هر بار بر درازنای و تیرگی آن آویز سرمه فام می افزایم.
با این حال خورشید آشتی گر هر بار درفش امید خود را عمود تر از سرمه افزایی من بر بته جقه های به هم بافته ی قعر اتاق می کوباند و هر بار این حجم چارگوش مرا گرمای فزونتری می دهد تا از شرم این گرما قطره های بیشتری از پیشانی ام روان شوند.
باشد تا آن گاه تابستان.اتحاد این دانه های شبنم شرم آگین.همچون ریسمان از برای در چاه افتادگان.تاب بی هوازی ماندن را ز من درربایند تا بر جاودان عشق بازی درب و چارچوب مهر بطلان کوبم. پس آنگاه این حصر خود تگلیف را خواهم شکاند و مجنون وار "رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند" خواهم راند...

 


1394/9/26

کوروش دنیوی

 



اگر به جای تو بودم فرار می کردم

فراخ کوه و کمر اختیار می کردم

ز قل و بند زمین پر از فریب و ریا

تمام خود به خودم خرج یار می کردم

اگر به جای تو بودم ازین مزار بزرگ

سرم به خانه ی می رهسپار می کردم

میان خشم و نفاق و دروغ و کین و حسد

بنای دل به طرب استوار می کردم

اگر به جای تو بودم به شور و چنگ و نوا

یمانی از شعرا بی قرار می کردم

درون کوچه و بازار و حین چرخ سماع

طلا و نقره و مس بی عیار می کردم

اگر به جای تو بودم به جای این همه دون

به جام وساقی و می اعتبار می کردم

ز رسم آکل و ماکول و ختم قل به قرا

به سوی چشمه جان اعتذار می کردم

مثال حافظ و ساقی و عارفان به جام

شراب و خوشه ی پروین نثار می کردم

 

1394/7/20

کوروش دنیوی



سالهاست عمر به چنگال دل انداخته ام 

به بیابان زده ام عشق تو پرداخته ام

همچو فرهاد به کندن شده ام مشغول و 

جام عشقت  به رقیبان دگر باخته ام

زهر و افسون تو چون قند و گهر بود . دریغ

قصر آینده ام از قند و گهر ساخته ام

این سیه چاله ی عشق تو ببلعید مرا

تو در آغوش دگر . من به سیه تاخته ام

ساقیا مست می اش کن جگر سوخته را 

دست خود را گله مندانه به حق آخته ام

 

1394/4/19

کوروش دنیوی 



از تو می پرسم: من شبیه به چه حیوانی هستم؟
تو پاسخ میدهی : مار.
-میگویم: به اعتقاد من تو "دلفین" هستی . پر جست و خیر و با نشاط که در تلالو آفتاب سر از آب بیرون میکنی و مار عاشق دیدار توست.

-میگویی: این روزها همه دفین را می پسندند. مثل دیگری بزن.


- میگویم: اشتباه می کنی! این روز ها همه آن دلفینی را می پسندند و لبخند نثارش میکنند که از ایشان فرمان ببرد نمایش در می آورد و شادشان می کند. اما همین که به جای مربی از قلب خود فرمان بری کند... تو نمی دانی.....    

اما مار آن دلفین آزاد اقیانوس را دوست دارد. مار نمیخواهد دلفین از او او فرمان برداری کند. چرا که شرط آزاد بودن این است. او به آرزوی معشوقش دلفین به ساحل می رود افسوس که شنا نمیتوان کرد...

-میگویی: مار چه ربطی به دلفین دارد؟ این دو مخلوف چه به درد هم میخورند؟!

-میگویم: بیا این استعاره را از دید دو طرف بنگریم. مار تمام آینده اش را رها کرده و سالهای سرنوشت ساز عمرش را در ساحل می گذراند تا شاید لحظه ای دیدار معشوق نصیبش شود. او دنیای خود را آن لحظه می پندارد که دلفین شاد و فرخنده و زیبا اندام به اراده دل تن از اقیانوس بیرون میکند. سوار بر موچ می شود و باز به قلب زلال آب باز میگردد. اصلا میدانی چرا وقتی مار آب می نوشد مدهوش میشود؟! این را از من بپرس که به چشم تو مار هستم. چرا که عطر معشوق را در آب توانست یافت و این شرابی است سرخ فام که او را از خود بیگانه می کند. افسوس که مار دل به اقیانوس نمی سپارد. می ترسد در هوای بی هوای زیر آب بدون دیدار دلفین خفه شود غرق شود جان دهد و از همان لحظه ای چند دیدار معشوق هم بی نصیب بماند...

اما دلفین هراسان است. به اعتقاد او مار آفریده شده نا بگزد بکشد خیانت کند...   استدلال دلفین حکم می کند که باید تا حد توان از مار دور باشد! و همچنان که لبخند نثار مار می کند دست در دست دیگری بگذارد تا به خیال خام خود خیانت مار را جبران کرده باشد.

اما ... گاه گاه که دلتنگ این معشوق قاتل به خیالی خائن خود می شود شنا میکند شیرجه میزند و تن از آب به در می کند تا لحظه ای هیئت هولناک این مخلوق را ببیند و عطرش را در هوا بشنود و باز به اقیانوی باز گردد تا دلتنگ شدنی دوباره....   آه که نمی داند مار چنان افسون عطر او گشته که دیگران مخلوق را حتی به سمت خود سویی نمی توان داد.

آه که دلفین هراسان است تا تن خود را به خشکی بزند. چرا که می داند راه بازگشتی به آب نخواهد بود...

چند لحظه ای بعد تو لبخند میزنی

من میگویم : این لحظه تمام زندگی من است...   

 

کوروش دنیوی 

1391/10/27



چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 18:20 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

آسمان 25 فروردین ساعت 10 شب و 25 اردیبهشت ساعت 8 شب

صورت فلکی عظیم جبار در افق خیلی پایین جنوب غربی قرار گرفته است. شعرای یمانی یا ستاره سگ(آلفای کلب اکبر) دقیقا در بالای افق است و بر روی آن ستاره شعرای شامی (آلفای کلب اصغر) یا ستاره سگ کوچک قرار گرفته . قدری بالاتر و در سمت غرب جنوب غربی سگ یک جفت از ستاره ای جوزا یعنی کاستور (آلفای جوزا) و پولوکس (بتای جوزا) قرار دارند.  ستاره قلب الاسد که آلفای صورت فلکی اسد می باشد تقریبا در روی نصف النهار جنوبی واقع است. بعضی از صورت های فلکی کم فروغ آسمان از جمله مار آبی یا دریایی سرظان یا خرچنگ بقیه آسمان جنوب غربی را می پوشانند.    صورت فلکی مار آبی بزرگترین و درازترین صورت فلکی در آسمان است و برای کامل این صورت حدود شش ساعت وقت لازم است. سر مار در زیر سرطان و کمی به سوی شعرای شامی است.



چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 18:8 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

آسمان 25 فروردین ساعت 10 شب و 25 اردبهشت ساعت 8 شب

ستارگان درخشان آسمان جنوب شرقی برای این ایام عبارتند از ستاره درخشان سفید سماک اعزل . آلفای سنبله . ستاره غول سرخ رنگ سماک رامح و آلفای عوا.

برای یافتن آنها می توان ستاره های دسته آبگردان دب اکبر را ادامه داد تا به سماک رامح و سپس سماک اعزل رسید. در سمت راست سماک اعزل چهار ستاره قابل توجه غراب یا کلاغ وجود دارد. در بالای سنبله ستاره درخشان ذنب الاسد -بتای دم شیر یا اسد- وجود دارد.(بتا دومین ستاره درخشان هر صورت فلکی است)  در شرق ذنب الاسد خوشه ای از ستارگان به نام گیسوان برنیکه قرار دارد که به نظر می رسد کلاله یا منگوله ای در دم شیر باشد. وقتی که شما به سمت گیسوان برنیکه نگاه می کنید  در حقیقت به شمال نظاره نموده اید که عمود بر سطح راه شیری و در ماورای مناطق کهکشان ماست.    گیسو و صورت فلکی نزدیک به آن یعنی سنبله جایگاه هزارن کهکشان کم فروغ می باشد که با تلسگوپ های آماتوری غیر قابل مشاهده اند.



چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:, :: 12:41 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

آسمان 25 فروزدین ساعت 10 شب و 25 اردیبهشت ساعت 8 شب

 

در بالای آسمان شمال شرقی دب اکبر که در نزد مردم به خرس بزرگ معروف است قرار دارد.دو ستاره انتهایی در کاسه آفتابگردان به نام راهنمایان معروف هستند که اگر آنها را به هم متصل کنیم و ادامه دهیم به ستاره قطبی (آلفای خرس کوچک) یا ستاره شمال میرسیم. اگر این دو ستاره را از مست دیگر ادامه دهیم به صورت فلکی اسد در جنوب شرقی میرسیم. اگر قوس دسته آبگردان خرس بزرگ را ادامه دهیم به ستاره روشن نارنجی سماک رامح(آلفای عوا) در نیمه راه آسمان شرقی خواهیم رسید که قاعده بادبادکی شکل عوا یا گاوران را تشکیل می دهد که در این شرایط تقریبا افقی است. اگر خط را از سماک رامح باز هم بیشتر ادامه دهیم به سماک اعزل یا آلفای سنبله در سمت جنوب شرقی خواهیم رسید. در زیر سماک اعزل یک قوی از ستارگان به نام اکلیل شمالی وجود دارد که در زیر آن صورت فلکی پروانه مانند یا اچ (H) شکل هرکول می باشد. دقیقا در شمال شرقی ستاره سفید رنگ چشمک زن نسر واقع با آلفای شلیاق (چنگ رومی) اولین ستاره پیام آور فصل تابستان خضور دارد.



دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:, :: 17:15 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

-شمال غزبی آسمان 25 فروردین ساعت 10 شب و 25 اردیبهشت ساعت 8 شب:

 

در این ایام باید با صورت فلکی جبار و ستارگان زمستانی خداحافظی کرد. ما می توانیم آنهارا در افق پایین و در موقع غروب تا اواخر فروردین هم ببینیم. صورت فلکی ثور و ستاره درخشان نارنجی-قرمز آن یعنی آلفا یا دبران در آسمان شمال غربی در افق بسیار پایین قرار گرفته است. عیوق یا آلفای ارابه ران در بالای صورت فلکی ثور است.  

صورت فلکی برساووش در زیر عیوق و ستارگان ذات الکرسی به شکل دبلیو (w) در پایین آسمان شمالی و دقیقا کمی بالای افق واقع شده است. ستاره کاستور (آلفای جوزا)  پولوکس(بتای جوزا) و شعرای یمانی(آلفای کلب اصغر) (ستارگان آلفا پرنور ترین ستاره هر صورت فلکی اند) در بالا و در غزب عیوق قرار دارند.   ستارگان کم فروغ صورت فلکی سیاه گوش نیاز به چشمانی تیزبین دارند تا بتوان این صورت فلکی گربه گون را دید که در بالای عیوق قرار داد. کهکشان راه شیری در این مکان ذاتا کم فروغ است ولی در منطقه ذات الکرسی در جایی که به افق برخورد می کند به حداکثر درخشندگی خود می رسد . البته اگر آلودگی نوری و مشکلات اتمسفری این اجازه را بدهد.

 

آپلود عکس



در گنجه ذهنم یادواره طرحی است شگرف. خاطره ای از شبی اعجاز آور و روشن

آن روز تمام قد سر در آخور خاک داشتم. از خاک طلب می کردم    با خاک پیمان می بستم    و  بر خاک می افزودم.

پس آنگاه که روز بی طاقت شد شب به تاخت آمد و گیسوانش را بر آسمان پراکند تا شاید لختی بیاسایم

    من.نگران بر سوسوی ستارگان سکوت شب را با صدای نسیم می آمیختم و تخیلم سوار بر این آهنگ الهی دریچه های هفت آسمان را چارچوب به چارچوب فتح می کرد.

تمام هستی من: نگاه هوشمند چشمانم

کالبدی نبود

من . از حجم حضور . رشته ای از تار و پود کل شده ام.  پیکان هوشم از سوی تا سوی یگانگی است.  هر پرسشم تپی است در محیط تار و پودی یکه و واحد.

اینجا "سرنوشت" معنی آرزوست .   "مهیا یافتن" معنی خواستن.....

ای لایتناهی!  مرا بیاموز هر آنجه دانش توست

    پس در لحضه آتشین شدم سوختم گدازه شدم و از افلاک به خاک آمدم. به گمان سر به فراخور حد کشیدم...

پلک هایم را باز کردم. آفتاب در تمثیل ظهر تابستان در چشم هایم تخم گذاشت.

روزگارم به بهترین حال متحول شده !

 

در تربیع بهار آرزو کردم :  "سرنوشت" معنی آرزوهایتان باشد

 

1393/12/28

کوروش دنیوی



در هوا سودای عهدی می رسد با من 

من به شنهای بیابان جفت...

تیره گون سرسو نیارامد دمی تا ره نمایان باشدم بر ناکجا رفتن

مه میان خون میش کشته در چنگال گرگ آسمان آسوده خاطر خفت

گر که می آراستم شب را

می شد آنگه دید چشمم فاصله مابین خاک و تن...

تیره گون سرسو . چو من . با راز دیرین و نهفته در میان جامه اش . مشکین و پیل افکن. درد خود با کس نمی گوید

داستان ها می تواند او سرودن ناجوانمردی شن های بیابان را 

کوه شن هرگز نمی پوید

بر بیابان دلان تیره شن گشته اینک من چرا بیهوده گویم راز؟

گر نگیرندم مرا دل خنجر ایشان

شبروان را دل نمیجوید

 

کوروش دنیوی 

1393/8/23

مشهد



ای عشق خوش خرام و مه روشن شبم      برخیز و بر لبان شفق گونه نه لبم

شوقیست آتشین به دلم بوسه ات چو داغ      باشد که داغ بردگیت کم کند تبم

پروانه گرد شمع فروزان ندا دهم      اینک تو شعر و شمع و شرابی و مذهبم

چونان کشید بر دل من پرده ی نیاز       عشقت.که روی ماه تو شد درس و مکتبم

ساغی شراب چشم تو نوشیده است بدان      اینک به تاخت می روم همتای مرکبم

 

کوروش دنیوی

93/5/17



چهار شنبه 2 مهر 1393برچسب:ایران,هخامنش,kourosh donyavi,کوروش دنیوی,وسعت خاک,میهن پرستی,, :: 19:15 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

هین به باد آمدم و ساکن طوفان گشتم      سایه و همسفر ابر بهاران گشتم

زان بساط دد و دیو و ره حق و ره دین     فارغم آمد و با تخت دلیران گشتم

آتش افتاد جگر را و دوصد نقش بر آب      زین تغابن که به ایران شد و ویران گشتم

ای تو هخامنش ای پادشه بی همتا      تا تو رفتی ز میان سوز زمستان گشتم

افتخار سحر دائم آن وسعت خاک      با تو رفت از پس و من سر به گزیبان گشتم

شه تو خاکی و هزاران به رخت چهره به خاک      تا به خاک آمده ام رتبه تابان گشتم

از تپیدن به عرب واژه من شد کلمه      لقمه حمله بی رحمی گرگان گشتم

پادشاها تو ببخشای و مرا خرده مگیر       زینکه در معبد و خود ساغی مستان گشتم

 

کوروش دنیوی

1392/12/13

مشهد



 

ای یادگاه شیرین ترین خاطراتم سلام.
سلام بر تو ای سر نهفته ی سینه ی سوزناکم.
و هزاران بار فریاد میکشم   عشق من سلام.
نمیدانم بیداری ناگاه شبانگاهان فراق دیدارت را بر من حرام کرد یا گرمای سست فریبنده ی دستی دیگر. واپسین قطرات عشقم نه برخاک که روزی جولانگاه کالبدمان خواهد شد بلکه برافلاک میچکد. جایگاه روشنترین لطافت التماس من. جایی که کژی های ژاژخایان نه سزاوار ورود به پرچین روح انگیز باشکوه اوست. و نه صداقت کبریایی عشقم را درهم میتوانند شکست و تنها و فقط چون همسایگان درمانده ای در پی گوش کشیدن به خانه ی همسایه از پی دیوار حسادتشان در تب و تاب و انفعالند و چه بد بردر ودیوار به هم ریخته شان میکوبند.
من شاید رهگذری غزیب و داستانی نانوشته باشم که چند گاهی محض خالی نماندن دامان پاکت بر فراز و نشیب آن نشستم و تار های وجودت چون نخینه هایی که بر سر و دست وپای عروسکان بندند . بند بند وجودم را در خود گرفت. و من درین سرای چونان میخرامیدم که گویی جاودانه خواهم زی. و تا ابد از شهد شادانه ی عشق تو خواهم نوشید. که ناگاه وقت زندگیت رسید! ....و عروسک خیمه شب بازی ...پخش زمین .در تاب نوشیدن جرعه ای دیگر از خنده های ناب چشمانت نخ رویای خود را در مغز کوچک پارچه ای اش به هم میبافت و داستان ها می سرود (( روزی از روزها او بازخواهد گشت و تا زمین درجای خود میگردد همراه من خواهد بود))
حال میفهمی چرا میگفتم (( تا ابد جز تو کسی را نخواهم داشت))
اما نمیدانستم که تو جز برای بازی و سرگرمی باز نخواهی گشت و چونان که زندگی صدایت کند رویاهای عروسک خود را به باد خواهی سپرد... و پیش به سوی زندگی باهمان شوق نزدیکی دور میشوی...
مگرنه این بود که پس از فصلی جدایی به هم پیوستیم که تا ابدیت همراه و یار هم توانیم بود؟
مگر نه این بود که وعده دادی هرچه بگویی باز پیوند قلبیمان محکم است؟؟
مگرعروسک جزاین از تو میخواست که تا روح انسانی بدن پاره پاره اش را با وجود گهر پرودت در پیوند نیافته ای لمس کالبد پارچه ای اش را بر خود حرام گزینی؟!
حال من ماندم و خاطرات شورانگیز تو . ودلی که تنگ است.
باز گرد.بازگرد.بازگرد

 

 



چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:شعر سنتی,عاشقانه,عارفانه,کوروش دنیوی,kourosh donyavi, :: 12:35 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

                                                  مشهد 1386

به یاد رویت ای آهوی نازم                      تو ای بعد از خدا راز و نیازم
به یاد این تو ای آغاز دیدار                   که بر عشقت شدم عاشق پدیدار
به لب جاری شد از عشقت سخن باز     که شعری گشته بر این صفحه آغاز
سرودم هر زبان را عشق یاران                   دو چشم من دریغا گریه باران
بدان لفظی به چشمان تو جاریست         که معنایش همی بر زنده داریست
مرا لفظ درونت عاشقم کرد               دو چندان سر شکفت و ناطقم کرد
درون سینه ام عشقت بجوشد                  به یاد این صفت خون میخروشد
ببین دلدار من ساغر چه پاک است        برای حجم عشقش سینه چاک است
   
                                 کوروش دنیوی
 


 

انسان ها...
حقیقت مرا جز من نمی تواند. کلماتم هر یک نمادی است از نمادی دیگر. به ایشان دقت کنید٬با چشم معنوی خویش.
نه آنچه می گویند٬آنچه بدان سرچشمه گرفته ایم:
*دیوانگانی هستند٬خیل عظیم دیوانگانی که هیچ چیز هرگز نخواهد توانست تب باشکوه عشق را از چشمشان بزداید.باشد که جاودان و متبرک باقی بمانند. در سایه ی آنهاست که زمین میچرخد و خورشید هر روز طلوع میکند٬طلوع میکند٬طلوع میکند...
همین است
تنها کسانی میتوانند که دیوانگان باشند.
کوروش دنیوی


پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش که وقتی اورا به هوا می اندازی ٬میخندد٬چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت
 
کوروش کبیر


چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 18:28 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

رویداد های نجومی تیر
این ماه تقریبا خلوت ترین ماه نجومیه. اما بازم 2 تا رویداد داریم:
10 تیر: خورشید گرفتگی جزئی در نزدیکی قطب جنوب(در ایران قابل رویت نیست)
24 تیر: ماه کامل
 


دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:kourosh donyavi,عاشقانه,عارفانه,شعر سنتی,کوروش دنیوی, :: 19:58 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 مشهد

 
ناگه نگاه من به شرابی نهاده شد                             صورتگری عشق تو در جام باده شد
از سرخی شراب و جواهر نگین آن                           شوری دوباره در دل مستانه زنده شد
مستی باده را چه توان مستی اش گزید؟                   مستی همین بود که از عشق تو داده شد
گلبرگ داغ غنچه ی جانم نهفته بود                     از آب چشمه ات به گلی سرگشاده شد
در دامنت نهاده شدم با اراده ام                                جان از هجوم پاکی آن بی اراده شد
ساغی چه رز بود به خیالت هجوم عشق                    بنگر هجوم عشق محالت چه ساده شد
 
کوروش دنیوی
 


دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 12:33 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

 

پند پیر..!
هیهات...
این دختران و پسران همه سر در آخور تن کرده اند و به دام دوستان ناجنس٬بنده اند.
نشاید همی کز دوست پسر جز شرارت برآرد٬ و ز دوست دختر جز خجالت.
پس این پیام را برای دوستانت فرست تا سر از آخور تن درآرند و کاه و ینجه را برآرند.
باشد که رستگار شوند.
آمین...
کوروش دنیوی
30/3/1390



دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 12:18 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

دوستانه ها
گاهی پیش میاد موتور سوارایی رو میبینم که با سرعت تمام تک چرخ می زنن و رد میشن.
با خودم میگم : اگه اینا تصادف کنن٬کسی حتی به خودش زحمت نمیده به اورژانس تلفن کنه وپولشو هدر بده.چون همه معتقد هستن: نبود این آدما بهتره.
حکایت کسایی که دل آدمارو میشکونن مثل موتورسواراست. تمام تلاششون رو می کنن که جلب توجه کنن. یه جوری کمبود دارن و می خوان از هر راهی که شده جبرانش کنن.
اشک های ما هم مثل هزینه ی تلفن میمونه. نباید واسه کسایی که بود و نبودشون فرقی نداره بریزن رو زمین.
به خودت افتخار کن که یه عنصر خنثی رو از خودت دور میکنی.
زندگی وسیع تر از این چیزاست.
بزار ستاره ها تو چشمات تخم بذارن.
اونوقته که اونقدر تو بزرگیش فانی میشی که پشتی ها به چشمت نمیان.
عشق اونجاست...
کوروش دنیوی
16/2/1390

 



یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 21:3 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

سوره ی تماشا
به تماشا سوگند 
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است.
حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست٬که اگر در بگشایید به رفار شما می تابد.
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست٬همچنانی که فلز٬زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیداییست    که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
و من آنانرا ٬ به صدای قدم پیک بشارت دادم.
و به نزدیکی روز ٬و به افزایش رنگ.
به طنین گل سرخ ٬ پشت پرچین سخن های درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه ی چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه ی شور ابدی خواهد ماند
هرکه با مرغ هوا دوست شود ٬ خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند ٬  می گشاید گره پنجره ها را با  آه.
زیر بیدی بودیم ٬  برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم ٬گفتم:
چشم را باز کنید ٬ آیتی بهتر ازین می خواهید؟
می شنیدم که به هم می گفتند:   سحر میداند... سحر.
سر هر کوه رسولی دیدند ٬ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه هاشان پر داوودی بود ٬ چشمشان را بستیم.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم.

 

 

سهراب سپهری



یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

آندرومداand  شاهزاده٬زن در زنجیر
رسیدن به نصف النهار : 19 آبان         مساحت: 722 درجه
شاهزاده آندرومدا دختر قیفاووس و ذات الکرسی٬با زنجیر به صخره ای بسته شده و او را به حال خود رها نموده اند تا نهنگ دریایی او را ببلعد. او به وسیله ی برساووش قاتل جادوگر عفریته ی یونانی رهایی می یابد.
ستاره ها:
آلفای آندرومدا به نام راس المسلسله یا سره الفرس است و یک گوشه از 4 گوشه ی بزرگ اسب بالدار را تشکیل می دهد (3 ستاره ی درخشان دیگر بقیه رئوس را می سازند). نوع طیف B9 IV ٬قدر 1/2 و فاصله اش 100 سال نوری است.
اجرام عمقی آسمان:
کهکشان معروف آندرومداNGC244 – M31به فاصله ی 5/2 میلیون سال نوری به عنوان دورترین جرم آسمانی که با چشم غیر مسلح دیده می شود٬محسوب می شود. این یک کهکشان مارپیچ است و از اعضای بزرگ   گروه محلی   یعنی خوشه ی کوچکی که کهکشان راه شیری هم به آن تعلق دارد منظور می شود.در شب هایی که هوا تمیز و آسمان بدون آلودگی باشد این کهکشان مانند یک لکه ی مات و کم فروغ با چشم غیر مسلح قابل مشاهده است. دو کهکشان همجوار آن یعنی M32 که یک کهکشان کوتوله از قدر 9 در جنب M31 است و همچنین M110 به عنوان یک کهکشان کوتوله بیضوی مسطح٬ کمی دورتر قرار گرفته است. برای دیدن آنها نیازی به تلسکوپ نداریم. NGC752 یک خوشه باز ستاره ای است که با دوربین دو چشمی قابل مشاهده است.


یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:رویدادهای نجومی,نجوم,ستاره شناسی, :: 13:51 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

31خرداد: انقلاب تابستانی:رسیدن خورشید با بیشترین میل در ساعت 17:16 به وقت جهانی و 20:46 به وقت تهران.



یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

سینه ام می سوزد

دلم می خواهد فریاد بزنم: وای خدای من٬چقدر دوستش دارم. اما...      به خارج از "خود من" نگاه می کنم. زندگی مانع گفتن بعضی کلمات است.

خاطره ها خورشیدی هستند ٬ از پسشان وازه ی عمربیداست.

همراه من راه بیراهیست ٬ آغازش دلبستگی بود و پایانش شاید با هم بودن باشد.

حالم در بی حالی٬راستی جان را می سراید ٬ اما گوشی نیست.

دلبستگیم معشوقی پیدا کرده و دلمشغولیم دغدغه ای.

چون برگ پاییز به سمت نسیم او میروم و به اندازه ی "یک زندگی" بر خاک پایش خواهم آمد و خش٬خش٬خش

می نوازم...

صدایم را می شنود دلدارم؟

حس غمگینی است.

او می تواند مرا برهاند٬چرا که جز او معشوقی نمی خواهم.

خدایا سوگند به بندگیت می دهم تو را    سینه هایمان بگشا و دل من و دل او را از "دوست داشتن محض" آنچنان کن که در کلام نگنجد.

 

کوروش دنیوی

90/2/28



جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 12:44 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

مشهد 11/1/1390

شبی شر اب سلامت به جام رز سپرم                              لبان مجمر معشوق خود به بوسه برم

در این هوای سراسر خزیده در دم یار                            ز شوق هر دم او تا دم زمان بپرم

مضیف دل ز قدومش مبارک و نزه گشت                        خیال من به تک رسد چو سر زند به سرم

به دیر ایزد منان شوم ٬ به آتش مغ                                  دعا کنم که تا ابد ز باغ او بچرم

خیال من چو به وزن آمده به زیور شعر                           خیال و صورت یارم بدین سبب بخرم

هزار باغ گلستان ز نوش تو نه بهوش                              چه باشدم چو نباشد ازین جهان خبرم ؟!

به این زمان و مکانی که شاعرم ٬ به ربیع                         که با توام تب ساغر٬ تتمه ی سفرم

 

کوروش دنیوی



جمعه 2 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

 دلبستگی است  مادر  هر  ماتمی  که  هست   

 میزاید  از  تعلق  ما  هر  غمی  که  هست

  برای  رسیدن  به  آنچه  که  تا  به  حال  نداشته  ای   

 باید  آنی  شوی  که  تا  به  حال  نبوده  ای

 

 

 

سخنان  ارائه  شده  در اکنکار:

 -ستاره شناسی (Astronomy)  :

پدیده  هایی  هستند  فرای  کره ی  خاکی  و در  حال  وقوع  .   با  شکوه  و  آرام  .   چنان  می خرامند  که   رقص  نو  عروسی  در  نور  مهتاب .    اگر

خواهان  آن هستید  آسمان  اینجاست٬ به  بالا  نگاه  کنید...    

 

-دفتر ادبی من    (Literature)  :

عمق  قلبم ٬ می تپد ٬ رنگ  رخسارم  می پرد  ٬ الهامی از  درون  ٬  قلمی  می گیرم ٬ کاغذی  در  دستم ٬ در  فضایی  که  گویی  مستم ٬ اکسیر   شعر  را 

با  دست  وجود  بر  لوح  ادب  می نگارم .  

 امضا  می کنم :    ساغر

 باشد  که  لذت  برد  هر  عاشق

 اشعارت  باقی  ٬  روزگارت خرم...

 



سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, :: 19:6 ::  نويسنده : Kourosh Donyavi       

 

مشهد 17/1/1390

غنج رفتار تو را دیدم و دیوانه شدم                                           مست مستان تو گشتم٬پی و بی خانه شدم

    ز هجوم شب پر شعشعه کز چشم تو بود                                          خرقه درویشی جان کندم و شاهانه شدم

    چاووش عشق تو سر می دهم از هستی جان                                     خود گمان می برم از رند تو رندانه شدم

دست خود می نبرم بهر مناجات و دعا                                      مست مست همه مستان تو مستانه شدم

ورد تالار دل تو همه من دانم و بس                                                        لب آفاق هجومت پر پروانه شدم

جامی از نوش نگاهت به تبم تب زده باز                                             پختگیم از تب تو آمد و مردانه شدم

سر به افلاک خدا می کشد هر شعله ی عشق                                     سجده بر من ز افلاک زد و افسانه شدم

باری ای عالم افسانه و شعر ابدی                                                          ز دم عشق جهان ساغر جانانه شدم

   

کوروش دنیوی



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

زشک٬باغ پدری من سلام به همه ی کسانی که می خوانند و می فهمند.
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content